http://hazarhal.ParsiBlog.com | ||
تو را صدا می زنم تو که با وقار ترینی ترا ندا خواهم زد که بی تو نتوانم در گلدسته سبز دعا اگر یابم دستت را عهد خواهم بست ز کج رویان پست منقار پر خشم حکم آزادگی خویش می ستانم من این شرم جدا گشتن خود را تاب تحمل ندارم بخدا بی رخ جانان مسعود دوست سر در گرو دار خواهم داد به دور خواهم زد نفس ذلت بار تنهای من [ جمعه 00/9/5 ] [ 7:23 صبح ] [ reza ]
[ نظرات () ]
کدامین ما است که گوید از این میلیارد پیکره انسان جدا مانده ز ما ، در حرم یار بی همتای خویش است؟ نکند یارب این حقیقت بادم است سیل پیکر های آدم زادگان ، همه در جمعیت انکار باشند . در پس کدامین پرده گفتگو است بین مان که اگر بربیافتد نه شما مانید و نه این همه من! کجایند آن سبکبالان ساحل های شیدا تا بیاندازد نظر بر این حائل چنین ،گرداب گمگشتگی ما. مرحبا باد،ای تو ابلیس شیرین کار بد نام سر افکنده ز جور. ای جاهل همی گشتن به دنبال خدا در بوق وکرنا! که سبحان الله عما یصفون. نماز عشق بر ره پویان جانب دار، عشق باز، گورا نوششان باد ، آن قیام و سجده بر خاک نمودن ها مبارک بادشان ، دیدار وجه روی دلدار در قنوت ، خندان سعادت بادتان . افسوس بر اعجاز حلقه در میان این همه من های من های من هایمان . در عصر تیرگی برتابیده ز خاور ، سوگند خوردگان این طریق ناب یارب ، مانده از خم صورت کلامها ، مانده ام در ظاهر مشرک دون. و چه شنیدستا که فرود آمد به جان سیلاب رحمت ، من در پی خویشتن بی خویشتن عبوصم. و تلخ است در لوای حقیقت ، در کنار عقده های رنگامیز من ، دور مانده از حرمت محرم یار بی نام . مانده در انکار خویش و هرچه هست و هر چه نیست ، جز لبخند شوخ شیطون!(شیطان). [ جمعه 00/9/5 ] [ 7:17 صبح ] [ reza ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |